صفحهی 5 از 11
جُمَل/ جُمَل:
جُمَل: (به ضم اوّل و فتح دوم) جمع جمله و معنای«جملهها»ست.
جُمَّل: (به ضم اوّل و تشدید و فتح دوم) یعنی«حساب مبتن ی بر وضع عددی برای هر یک از حروف الفبا و شمارش آنها»(مثلا در تنظیم جدولهای نجومی و خاصّه در ساختن مادّه تاریخ).
خطمی/ ختمی:
خطمی: نوعی گیاه گلدار. کلمه عربی است و باید به همین صوت نوشت و نه با«ت».
خرد/خورد:
خرد: (به ضم اوّل و سکون دوم) کوچک، ریز و اندک.
خورد: سوم شخص مفرد ماضی مطلق(از ماده خوردن).
در تركیبات به مقتضای معنا، گاهی آن و گاهی ا ین به کار میرود؛ مثلا گاهی خردسال، خرد کردن، خرد شدن، پور خرد به کار میرود و زمانی خورد و خوراک، خورد و خواب و جز اینها. خردهفروشی، خردهگیری، خردهبینی، خردهمالک، خرده بورژوا، خردهکاری، خردهحساب، خردهر یز، یک خرده، خرده خرده(اندک اندک).
سالخورد، سالخورده.
اصطلاح عامیانه«خورده برده» که از خوردن و بردن گرفته شده است با هم ین املا صحیح است و نباید آن را«خرده برده» نوشت.
خط/ خد:
خط: موی نورسته بر چهره نوجوان.
خد: گونه، رخ، عارض.
خَلط/ خِلط:
خَلط: (به فتح اوّل و سکون دوم) مخلوط کردن، به هم آمیختن و مجازاً به معنا ی«مشتبه کردن» است.
خِلط: (به کسر اوّل و سکون دوم) یعنی« چیز آمیخته شده با چیز دیگر».
خُمار/ خَمّار/ خِمار:
خُمار: (به ضم اوّل) احساس سنگینی و افسردگی پس از رفع نشئة مشروبات الکلی یا مواد مخدر.
خَمّار: (به فتح اوّل و تشدید دوم) باده فروش.
خِمار: (به کسر اوّل)روبند، روسری.
خواربار:
املای این کلمه به همین صورت یعنی بدون«واو عطف» است و نه به صورت «خواروبار»
خورش/ خورشت:
غذایی که همراه غاذایی ساده به عنوان مکمّل یا برای تغییر ذائقه خورده شود. املای آن به هر دو صورت صحیح است ول ی امروزه بیشتر«خورشت» مینویسند.
حوزه/ حوضه:
حوزه: ناحیه(اعم از کوچک و بزرگ).
حوضه: مقدار زمینی که رودخانهای آن را مشروب میکند. حوضه را نباید با«آبگیر» اشتباه کرد، آبگیر«پهنهای است که آب آن به یک رود میریزد». بنابراین«آبگی ر» در سرچشمة رود و «حوضه» در پایین رود قرار دارد.
حوله/ هوله:
این کلمه به معنای«دستمال پرزدار مخصوص خش کاندن دست و صورت و یا تن است» و به احتمال مقرون به صحت اصل آن«حُلّه»(نوعی پارچة کتانی ظریف و منقّش) است. بنابراین باید با«ح» حطّی و به شکل حوله نوشته شود، نه هوله.
حایل/ هایل:
حایل: اسم است به معنای«آن چه میان دو چیز واقع شود و مانع اتصال آنها باشد».
هایل: صفت است به معنای«ترسناک، هول ناک».
حِلف/ حَلف:
حلف: (به کسر اوّل) عهد و پیمان«حِلف الفضول» پیمان جوانمردان.
حلف: (به فتح اوّ) سوگند.
حور/ هور:
حور: کلمة عربی به معنای«زی بای بهشتی»
هور: واژة فارسی به معنای«خورشی د».
حیات/ حیاط:
حیات: زندگي
حیاط: فضای سرگشودة درون خانه که اطرافش دیوار است.
دُگمه / دُکمه / تُکمه:
هر سه واژه به یک معناست، اما«دگمه» صحیحتر است.
دِماغ/ دَماغ:
دِماغ: (به کسر اوّل) مخ، ذهنِ اندیشنده.
دَماغ: بینی، شامه.
دی / دی:
دِیْ: (به کسر اوّل) نام ماه دهم سال شمسی است.
دی: دیروز، توسعاً به معنای«زمان گذشته» است.
|