صفحهی 9 از 11
کاندید/ کاندیدا:
هر دو، واژهای فرانسویاند:
کاندید: سادهدل، معصوم.
کاندیدا: داوطلب، نامزد.
کاندیداتور/ کاندیداتوری:
کاندیداتور: واژه فرانسوی است به معنای«حالت یا عمل کسی که کاندیدا م یشود» امّا کاندیداتوری، در هیچ زبان ی نیامده و باید از استعمال آن پرهیز کرد.
کِبار/ کُبّار / کُبار:
کبار: (به کسر اوّل) جمعِ «کبیر» و به معنای بزرگان است.
کبار: (به ضم اوّل و تشدید«ب») مفرد است و به معنای بزرگ.
کبار: (به ضم اوّل و تخفیف«ب») مفرد است و به معنای بزرگ.
کُحْل/ کَهل:
کُحل: (به ضم اوّل و سکون دوم) سرمه.
کَهل:(به فتح اوّل و سکون دوم) صفت است برای«مرد میانه سال».
کلیسیا/ کلیسا:
با هر دو املا و تلفظ، صحیح است. امّا امروزه بیشتر به صورت«ک لیسا» مینویسند.
کم و بیش / کما بیش:
به معنای«تقریباً» این دو قید مرکب در متون معتبر فارسی با ارزش یکسان به کار رفته و هر دو صح یح است.
گذاشتن/ گزاردن:
در موارد زیر، «گذاشتن» را باید با«ذ» نوشت:
1.قرار دادن به طور عینی و مشهود؛ مثلا کتاب را روی میز گذاشت.
2.معنای مجازی گذاشتن که همان«قرارداد ک ردن، وضع کردن و تأسیس کردن» است؛ مثل: قانونگذار(ک سی که قانون را وضع میکند نه این که اجرا میکند)، بدعتگذار(کسی که بدعت را وضع و تأسیس میکند نه این که اجرا م یکند)
در مورد زیر، گزاردن با «ز» نوشته میشود:
1. اگر معنای«به جا آوردن» یا «ادا ک ردن» یا «اجرا کردن» و«انجام دادن» بدهد؛ مثل نمازگزاردن( یعنی ادا کردن نماز) همچنین، وامگزار، حجگزار، خراجگزار، سپاسگزار، شکرگزار، خدمتگزار، حقگزار، پاسخگزار، مدحگزار، سنتگزار(به معنا ی«به جا آورنده سنّت»).
2. اگر معنای«برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر یا از نظام ی(سیستمی) به نظام دیگر»؛ به عبارت دیگر، اگر مرادف«ترجمه کردن» یا «تعبیر کردن» و «شرح دادن» بیاید؛ مثل: گزارنده(مترجم)، خوابگزار(تعبیر کنندة خواب)، گزارشگر، خبرگزار.
گریز/ گزیر:
گریز: اسم مصدرِ گریختن به معنای«فرار ک ردن» است.
گزیر: اسم مصدر گزیریدن، به معنای« چاره» است.
گاهی این دو را با هم خلط میکنند و آنجا که باید«گزیر»(با«ز») گفته شود گریز( با«ر») به کار میبرند؛ مثلا به جای« از این کار گزیری نیست» میگو یند:«از این کار، گریزی نی ست».
لولو خورخوره/ لولوخرخره:
لولو خورخوره: لولویی که میخورد.
لولو خُرخُره: لولویی که خُرخُر میک ند.
مآخذ/ مأخذ:
مأخذ: جمع مأخذ.
مأخذ: منبع.
مائه/مأه/مئه:
در عربی به معنای«صد» و در فارسی ب یشتر به معنای«قرن، سده» به کار میرود، هر سه صورت، صح یح است، ولی«مائه» رایجتر است.
ماده/ مادّه:
ماده: (بر وزن«ساده»)واژه فارسی و به معنای«از جنس مؤنث» است(در مقابل نر).
مادّه: (بر وزن«قارّه») کلمة عربی و به معنا ی«جوهرِ تشكیل دهندة اجسام» است(جمعِ آن: مواد).
مأمور/ معمور:
مأمور: کسی که از طرف دولتی یا جمعیّتی یا فردی، وظیفها ی را انجام میدهد.
معمور: آباد،آبادان.
مالیخولیا/ ماخولیا/ مالنخولیا:
«نوعی بیماری عصبی». هر سه املا صحیح است امّا«مالیخولیا» بهتر است.
متبوع/ مطبوع:
متنبوع: مورد اطاعت، مورد تبعیت.
مطبوع: خوشآیند طبع، پسندیده.
|